میدان مقاومت - Every religion has a koid of monasticim and the monasticim of th
بلوار روبروی مسجد و مغازه های اطراف آن،حال و هوای معنوی (یادمان دفاع مقدس شهدا) را گرفته بود. داخل مسجد هم ما را یاد آن روزها، مردان و زنانش نمی انداخت. نماز خواندیم، فقط نماز خواندیم. با آقای مهندس فخری و عکاس باشی عزیز و آقای اسماعیلی برگشتیم.
هنوز نتوانستیم حال و هوای معنوی را بر اردو حاکم کنیم و از این جهت نگران و ناراحت بودم. احساس می کردم تا اینجا سفرمان عبث بوده. که ناگهان خبر رسید به زیارت شهید تازه تفحص شده ای می رویم. هیجان و اضطراب جدیدی داشتم ...
آقای ابراهیمی برایمان از خرمشهر و میدان مقاومتش، از دردهایی که در دوران سازندگی و اصلاحات بر مردم خرمشهر و خوزستان گذشت. از فساد در خوستان و وضع فرهنگی آن. از شهدایش و از خانواده هایشان.در صدا و وجودش احساس می کردم که گفتن این حرفها را وظیفه خود می داند، تا بیان کند.او از این موقعیت اطلاع رسانی خود استفاده می کرد.
از میدان مقاومت و خیابان های لاله گون خرمشهر و مسجد جامع گفت و ما را به دههی شصت برد ...
اسمش حسین بود_ اهل مشهدالرضا_ محرم و صفر بود ماه حسین و شهادت_ پس فردا شهادت امام رضا علیه السلام. آقا حسین ما را دعوت کرده بود به دیدنش برویم و خود را در وجود پاکش بیابیم. و ما زائران این – دست و صورت را به استخوان و خاک تن او تبرک کردیم – عجب شبی بود، ای کاش شما و همه مردم این فضا را تجربه و درک کنید. بعضی از بچه ها ناراحت فضای بدونامناسب مسجد جامع بودن که زیارت یک ساعته این شهید مرحمی بر دردهایشان بود. حال و هوای شهید وشهادت دراردو پیچیده بود . صورت همه برافروخته، چشمها همه قرمز چون خون شهید و پرآب برای غسل تن بی غسل آن شهید. و همه عطر شهید بر دست و صورت داشتن.
هوا خنک بود. اسمان صاف و پرستاره. به رحمت و نعمتی که شامل حالمان شده فکر میکردم. به یقین "خدا با ماست
نوشته شده توسط : zealous
نظرات دیگران [ نظر]