حقایق حیرت آور این است :
43 درصد آمریکاییها
27 درصد آلمانیها
16 درصد انگلیسیها
گمان می کنند، «این فلسطینیها هستند که سرزمینهای اشغالی را اشغال کردهاند!!»
تعجب آورتر این که:
22 درصد آمریکاییها
27 درصد آلمانیها
38 درصد انگلیسیها
تصور می کنند، «شهرکنشینها فلسطینیاند و اسرائیل برای اسکان فلسطینیها شهرکها را احداث کرده !!»
این تنها نمونه کوچکی از نتایج پژوهشی است که در اروپا و آمریکا تحت نظارت پروفسور «گریگ وایلو» از دانشگاه گلاسکو اسکاتلند صورت گرفته و در قالب کتابی با عنوان «اخبار ناخوشایند از اسرائیل» چاپ شده است.
از نمونه های جالب توجه دیگر آنکه وقتی از افراد شرکت کننده در پژوهش درباره عملیات شهادت طلبانه فلسطینی ها پرسیده شده است تقریبا همه آنها جواب دادند که اینگونه اقدامات به کلی از ایده معقولیت خارج است شنیدن چنین پاسخی از شهروندان معرب زمین کاملا طبیعی و قابل پیش بینی است، چرا که رسانههای غربی تنها به انعکاس ظاهر عملیاتهای شهادت طلبانه میپردازند بیآنکه کوچکترین توضیحی درباره انگیزه و علل انجام چنین عملیاتهای شهادت طلبانه مبارزان فلسطینی تنها واکنش ممکن برای آنها در راستای نفی و محکومیت اشغال نظامی اراضی فلسطین توسط اسرائیلیها و توسعه طلبی وحشیانه آنهاست هم چنین نمی داند که این گونه عملیاتها تنها اقدام ممکن برای حفظ و احیای کرامت،عزت و حقوقی است که توسط اسرائیلیها پایمال شده است.
می فهمیم که ...
خواندن این کتاب را به دوستان پیشنهاد می نماییم ... جامعه خواب رفتگان مسلمان.
نوشته شده توسط : zealous
و چنان رعد شنیدیم که دلیری غرید
نه دلیری، که از این بادیه شیری غرید
.گفت: فریاد رسی نبود، ما هستیم
نه بترسید، کسی گر نبود، ما هستیم
گفت: ماییم ز سر تا به شکم محو هدف
خنجری داریم بیتیغه و بیدسته به کف
نصف شب خفتن ما، پاس دهیهای شما
بعد از آن، پاس دهیهای شما، خفتن ما
الغرض ماییم بیدار دل و سر هشیار
خنجر از کف نگذاریم، مگر وقت قرار ...
اسم شاعر را نمی دانم.
..............
وبلاگ روح الله. تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه ما هستیم.
نوشته شده توسط : zealous
نوشته شده توسط : zealous
نوشته شده توسط : zealous
این سوال همیشگی فکر من بوده ... برا چی؟ دلیل عقلانیش را درک می کنم ها ... ولی معنویش را نمی توانم ساپورت کنم ... متاسفانه ...
خطر سفر کربلا را همه پیش بینی می کردن, قبل از آن که امام حسین علیه السلام حرکت کنه, همه به ایشان گفتند:
"رفتن خودتون خطرناکه و مصلحت نیست؛ جانتون در خطر است, چه برسه به اینکه اهل بیت را هم با خود ببرین."
تاریخ نقل می کنه که، اباعبدالله (جانم به فدایت) جواب دادن:" من باید آنها را ببرم."
امام فرمود:" در عالم رویا جدم به من فرموده: ان الله شاء ان یراک قتیلاً.
خدا خواسته است تو شهید باشی. جدم گفت رضای خدا در شهادت تو است.
گفتن: "پس اگر این طوریه چرا اهل بیت و بچه ها را همراه خودتون می برین؟"
امام فرمود:" جدم فرموده که خدا خواسته است اینها اسیر باشن"
اینجا رو درک نمی کنم!!؟
یعنی اسارت اینها رضای حق است. مصلحت است و رضای حق همیشه در مصلحت است و مصلحت یعنی آن جهت کمال فرد و بشریت.
همه کسانی که از اباعبد الله (جانم به فدایت) این جملهها را می شنیدن, این جور نمی شنیدن که آقا این مقدر است، نمی توان سرپیچی کرد. ابا عبد الله (جانم فه فدایت) هیچ وقت به این شکل تلقی نمی کرد. بلکه می فرمودند:
من تشخیص داده ام که مصلحت در این است و کاری است که من از روی اختیار انجام می دهم؛ ولی بر اساس آن چیزی که آن را مصلحت تشخیص دادم.
حماسه حسینی صص 397 و 398
مظاهر می نویسه : « امام حسین می دونست که چی میشه، حتی همه تاریخ می دونستن چی میشه، ولی مصلحت و صلاح کار را در این دید که خانواده را با خود ببره... همون طور که خدا خواسته بود ... از نظر عقلی و دلیلی خوب درک می کنم ... ولی این که اقا با دل رئوفشون و مهربانشون خانواده را به قتلگاه و شکنجه گاه ببرن ... واقعا برام درک نشده است ... چه قدرت روحی و ارمان خواهی باعث شد که اقا بتونه این چنین عمل کنه ؟ »
نوشته شده توسط : zealous
خطر این سفر را همه پیش بینی می کردند, لذا قبل از آن که ایشان حرکت کنند, تقریباً می شود گفت : تمام کسانی که آمدند و مصلحت اندیشی کردند, حرکت دادن اهل بیت به همراه ایشان را کاری بر خلاف مصلحت تشخیص دادند؛ یعنی آنها با حساب و منطق خودشان که در سطح عادی بود و به مقیاس و معیار حفظ جان ابا عبد الله و خاندانش, تقریباً به اتفاق آرا به ایشان می گفتند:
"رفتن خودتان خطرناک است و مصلحت نیست؛ یعنی جانتان در خطر است, چه رسد که بخواهید اهل بیتتان را هم با خودتان ببرید."
اباعبدالله جواب دادند:" نه من باید آنها را ببرم." به آنها جوابی می داد که دیگر نتوانند در این زمینه حرف بزنند؛ به این ترتیب که جنبه معنوی مطلب را بیان می کرد, که مکرر شنیده اید که ایشان استناد کردند به رویایی که البته در حکم یک وحی قاطع اس. فرمود:" در عالم رویا جدم به من فرموده است: ان الله شاء ان یراک قتیلاً. گفتند: پس اگر این طور است چرا اهل بیت و بچه ها را همراهتان می برید؟" پاسخ دادند:" این را هم جدم فرمود: ان الله شاء ان یراهن سبایا: خدا خواسته است تو شهید باشی. جدم به من گفته است که رضای خدا در شهادت تو است. جدم به من گفته است که خدا خواسته است اینها اسیر باشند" یعنی اسارت اینها رضای حق است. مصلحت است و رضای حق همیشه در مصلحت است و مصلحت یعنی آن جهت کمال فرد و بشریت.
در مقابل این سخن, دیگر کسی چیزی نگفت؛ یعنی نمی توانست حرفی بزند. پس اگر چنین است که جد شما در عالم معنا به شما تفهیم کرده اند که مصلحت در این است که شما کشته شوید, ما دیگر در مقابل ایشان حرفی نداریم. همه کسانی هم که از اباعبد الله این جمله ها رامی شنیدند, این جور نمی شنیدند که آقا این مقدر است و من نمی توانم سرپیچی کنم. ابا عبد الله هیچ وقت به این شکل تلقی نمی کرد. این طور نبود که وقتی از ایشان می پرسیدند چرا زنها را می برید؟ بفرمایند اصلاً من در این قضیه بی اختیارم و عجیب هم بی اختیارم؛ من چنین تشخیص داده ام که مصلحت در این است و کاری است که من از روی اختیار انجام می دهم؛ ولی بر اساس آن چیزی که آن را مصلحت تشخیص می دهم. حماسه حسینی صص 397 و 398
نوشته شده توسط : zealous
این سوال همیشگی فکر من بوده ... برا چی؟ دلیل عقلانیش را درک می کنم ها ... ولی معنویش را نمی توانم ساپورت کنم ... متاسفانه ...
خطر سفر کربلا را همه پیش بینی می کردن, قبل از آن که امام حسین علیه السلام حرکت کنه, همه به ایشان گفتند:
"رفتن خودتون خطرناکه و مصلحت نیست؛ جانتون در خطر است, چه برسه به اینکه اهل بیت را هم با خود ببرین."
تاریخ نقل می کنه که، اباعبدالله (جانم به فدایت) جواب دادن:" من باید آنها را ببرم."
امام فرمود:" در عالم رویا جدم به من فرموده: ان الله شاء ان یراک قتیلاً.
خدا خواسته است تو شهید باشی. جدم گفت رضای خدا در شهادت تو است.
گفتن: "پس اگر این طوریه چرا اهل بیت و بچه ها را همراه خودتون می برین؟"
امام فرمود:" جدم فرموده که خدا خواسته است اینها اسیر باشن"
اینجا رو درک نمی کنم!!؟
یعنی اسارت اینها رضای حق است. مصلحت است و رضای حق همیشه در مصلحت است و مصلحت یعنی آن جهت کمال فرد و بشریت.
همه کسانی که از اباعبد الله (جانم به فدایت) این جملهها را می شنیدن, این جور نمی شنیدن که آقا این مقدر است، نمی توان سرپیچی کرد. ابا عبد الله (جانم فه فدایت) هیچ وقت به این شکل تلقی نمی کرد. بلکه می فرمودند:
من تشخیص داده ام که مصلحت در این است و کاری است که من از روی اختیار انجام می دهم؛ ولی بر اساس آن چیزی که آن را مصلحت تشخیص دادم.
حماسه حسینی صص 397 و 398
مظاهر می نویسه : « امام حسین می دونست که چی میشه، حتی همه تاریخ می دونستن چی میشه، ولی مصلحت و صلاح کار را در این دید که خانواده را با خود ببره... همون طور که خدا خواسته بود ... از نظر عقلی و دلیلی خوب درک می کنم ... ولی این که اقا با دل رئوفشون و مهربانشون خانواده را به قتلگاه و شکنجه گاه ببرن ... واقعا برام درک نشده است ... چه قدرت روحی و ارمان خواهی باعث شد که اقا بتونه این چنین عمل کنه ؟ »
نوشته شده توسط : zealous